بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

2 مثل 2 ماهگی

           موش موشی مامان و بابا                                                                                   تولد دو ماهگیت مبارک                                   &...
29 تير 1392

کادوهای سیسمونی

سلام همه دنیای مامان و بابا وای که تو چقدر شیرین می خندی !  آلبالو مامانی چند دست لباس خوشگل که مادر جون از خاله منیژه ( دختر عمه بابایی ) خواسته بود برات از ترکیه بیارن جا مونده بود که تو ادامه مطلب عکساشو برات گذاشتم . دست مامان جون و بابا جون ، مادر جون و پدر جون ، خاله محجوبه ( زن عمو جونی )و  خاله منیژه که برات سیسمونی و کادو گرفتن درد نکنه   دست خاله منیژه ، مادر جون و پدر جون درد نکنه که این لباسای خوشگل رو برات گرفتن این لباس ها رو مادر جون برات بافته قند عسل ، خیلی خیلی  دستش درد نکنه ...
26 تير 1392

بارسین و دریا

سلام ماهی کوچولو مامان عزیزتر از جونم این 2 تا عکس چند روز پیش که با بابایی رفتیم دریا ازت گرفتیم هوا گرم بود اما خدا رو شکر خیلی شرجی نبود البته ما هم تند عکس گرفتیم و برگشتیم خونه نانازی مامان خبر جدید ( خودمونیم چقدر این خبر جدید تکراری شده ) از روز شنبه متاسفانه شما هم سرما خوردی مامانی خیلی تلاش کرد که شما مریض نشی ولی آخرش موفق نشد البته همه می گن امکان نداره مادر سرما بخوره و بچه ازش نگیره . مامانی خیلی رعایت کرد ولی ... صبح شنبه بردمت دکتر و برات آموکسی سیلین تجویز کرد خدا رو شکر تب نداشتی فقط سرفه می کردی و یکم بینیت گرفته بود این 2،3 روزه سرفه هات کم شده ، وقتی سرفه می کنی مامانی جیگرم کباب می شه الهی هیچ کو...
24 تير 1392

بارسین و اولین مهمانی خدا

سلام ملوس مامان امروز سر اولین سفره افطار نشستی    من و بابایی خیلی خوشحالیم که امسال رمضان شما کنارمونی و شادیمون رو صد چندان کردی عزیزم مامان 2 روزه که سرمای سختی خورده  و همش دعا می کنه که زود خوب شه تا خدای نکرده شما مریض نشی و دائم از ماسک استفاده می کنه دلش هم برای بوسیدن این لپای خوشگل شما تنگ شده با اون دل پاکت براش دعا کن                                                               &n...
21 تير 1392

یادگاری های بارسین جون

شازده کوچولو سلام  امروز یه عالمه خبر جدید داریم  اول از همه یه عکس باحال از انگشت خوردنت و عکسهایی از دست و پاهای نازت . جمعه گدشته دایی محمدت اومد پیشمون خیلی خوش گذشت مامانی از تنهایی در اومد و دایی حسابی تو کارا کمکم کرددستش درد نکنه  ولی حیف که کم پیشمون  موند و یکشنبه صبح برگشت تهران   شب یکشنبه شما اولین مهمونی عمرت رو رفتی خونه عمه آمنه ( عمه مامانی ) و عمه جون شما رو پاگشا کردن و یه لباس سرهمی خوشگل کادویی دادن ( مثل عروس و دومادایی که پاگشا می کنن) البته عمه جون قبلا خونمون به دیدن شما اومده بودن و کادو داده بودن ( دستشون درد نکنه ) فینگیلی مامان ، دیشب ما رو حسابی ترسوندی ساعت...
19 تير 1392

عکسهای داغ داغ

مامان فدای اون لبات که همش بازه عافیت باشه پرنس کوچولو خیلی گشنته جیگرطلا ؟ ای جاااااااااااااااااانم قربون این نگات برم     تعجب کردی ناناچ ؟  این سفید برفی خرس عروسکیته عزیزم جات راحته تو بغل خرسی خانوم خوش می گذره ؟ ...
16 تير 1392

بارسین کوچولو به خرید می رود

موش موشک مامان سلام ببخشید اینترنت خونه مشکل داره نمی تونستم عکسی ازت آپلود کنم امروز شانسی درست شد و تونستم این عکسها رو برات بزارم که مربوط به هفته پیشه که من و شما و بابایی اولین بار سه تایی رفتیم خرید خوراکی شما هم اونجا آروم خوابیده بودی و اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردی ( مامانی فدات شم ) خیلی خیلی دوست دارم شیرینی زندگیم بارسین در تارا مارکت    خبر جدید اینکه شنبه 40 روزت تمام شد(92/04/08 ) اما زردیت برطرف نشده بود  بابایی رفتیم پیش دکتر رحمتی که همه ازش تعریف می کنن اونم گفت که این نوع زردی هنوز معلوم نیست دلیل اصلیش چیه و گفت تا 3 ماه هم ممکنه طول بکشه و یه آزمایش نوشت که خدا رو شکر ز...
14 تير 1392
1